ادبی وشاعرانه پیوندها آمار وبلاگ
پنج شنبه 90 مرداد 13 :: 9:2 صبح :: نویسنده : فریبرز
رهایی چقدر وسوسه انگیز است رهایی از قالب تن رهایی از دلمردگی رهایی از قیود روزمره رهایی از رنج دائم رهایی دامی برای خلاصی رهایی آرزوی یک معلول برای جدایی از قید تن رهایی صحبت هر عاشق دلخسته رهایی راهی برای خلاصی رهایی فریادی در سکوت رهایی به اوج رسیدن رهایی رسیدن جزء به کل رهایی دور است اما میرسم تا رهایی از این قالب مردار چند قدمی نمانده چند بار دیگر عشق را صدا کنم رها خواهم شد قطرات اشک امان رهایی را بریده نفس در سینه حبس گشته رهایی آخرین فرصت رهایی جدایی از تمام غمها رهایی یعنی عشق عشق به خلاصی از این تن به شوقم می آورد بالاخره رها میشوم با شوق به دیدار انگار وقت رهایی را اعلام کرده بودنند ومن خواب بودم ای لعنت به این تن خواب آلود ای تن تا کجا باید تورا به دنبال خودم بکشم
موضوع مطلب : ازعشق چه گویم اگر گویم زبان سوزد اگر نگویم مغز استخوان سوزد پریدن از قالب این تن به اوج اوج مافوق تصور وجه خدا دیدن جرأت میخواد اکنون من به نقطه آخر یا همان نقطه اول پرش است رسیده ام هرچه میخواهید بپرسید فاصله ام تا اوج ،اوج انسان بودن به حدی نزدیک است که در وهم هم نمیگنجد کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها برای پرش فقط لازم است بگویم عشق عشق عشق وبعد از آن ازاین قالب مردار تن بیرون بپرم موضوع مطلب : عشق یعنی سرچشمه هستی عشق یعنی یار آتش ققنوس عشق یعنی همدم پروانه آتش گرفته عشق یعنی کم کننده فاصله ها عشق یعنی چراغ شبهای دلمردگی عشق یعنی محرک حرکتهای پر خطر عشق یعنی از بین برنده خستگی عشق یعنی داغ ترین کوره عالم عشق یعنی همدم ابدی عشق یعنی نازکترین پرده عشق یعنی بیننده بدون چشم عشق یعنی پاره کننده رابطه ها عشق یعنی اول گرفتاری عشق یعنی اول بلا عشق یعنی حرکت دهنده به سوی خود عشق یعنی والاترین کلام عشق یعنی بزرگترین صفت خدا عشق یعنی خارج از فیزیک عشق یعنی متافیزیک عشق یعنی سریعترین کاتالیزور عشق یعنی رسوب ته دل عشق یعنی پر کننده فاصله ها عشق یعنی چاشنی محبت عشق سوزنده نه کشنده عشق یعنی جاذبه مافوق تصور ع=علاقه ش=شدید ق=قلبی ع ش ق =علاقه شدید قلبی عشق نه سوزنده نه کشنده ذوب کننده با عشق اما بی عشق هرگز موضوع مطلب : پنج شنبه 90 مرداد 13 :: 8:49 صبح :: نویسنده : فریبرز
سلام هرچه میخواهم زبان را در کام نگه دارم نمیتوانم عجب جذبه ای دارد عشق مخلص کلام را از زبان عاشق کل میگویم ------------------------------------------------------------ اگر تو عاشق عشقی وعشق را جویا خنجر تیز و ببر گلوی حیا بدانک سد عظیم است در روش ناموس حدیث بی غرض است این قبول کن به صفا هزار گونه جنون از چه کرد آن مجنون هزار شید برآورد آن گزین شیدا گهی قبایش در ید وگهی به کوه دو ید گهی ززهر چشید وگهی گزید فنا چوعنکبوت چنان صید زفت گرفت ببین چه صید کند دام ربی الاعلی چوعشق چهره لیلی بدان ارزید چگونه باشد اسری به عبده لیلا ندیده ای تو دواوین ویسه و رامین نخوانده ای تو حکایات وامق و عذرا تو جامه گرد کنی تا ز آب تر نشود هزار غوطه ترا خورد نیست در دریا طریق عشق همه مستی آمدو پستی که سیل پست رود کی رود بالا میان حلقه عشاق چو نگین باشی اگر تو حلق به گوش تکینی ای مولا چنانک حلقه به گوش است روح را اعضا بیا بگو چه زیان کرد خاک از این پیوند چه لطفها که نکردست عقل با اجزا دهل به زیر گلیم نشاید ای پسر نشاید زد علم بزن چو دلیران میانه صحرا به گوش جان بشنو از غریو مشتاقان هزار غلغله درجو گنبد خضرا چو بر گشاید بند قبا زمستی عشق تو های وهوی ملک بین وحیرت حورا چه اضطراب که بالا و زیر عالم راست ز عشق کو ست منزه ز ز یر واز بالا چو آفتاب بر آمد کجا بماند شب رسید جیش عنایت کجا بماند عنا خموش کردم ای جان جان جان تو بگو که ذره ذره زعشق رخ تو شد گویا "دیوان شمس تبریزی 213" از عشق ندیدم سخنی خوشتر وز راه عاشقی ندیدم راهی سخت تر اما راهی را که باعقل هفتاد سال میتوان پیمود با عشق یک روزه میتوان رفت موضوع مطلب : |
||