سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
ادبی وشاعرانه
پنج شنبه 90 مرداد 20 :: 1:12 عصر ::  نویسنده : فریبرز

درد غم

ای خوش آنروزی که ما در قلب یکدیگر جا داشتیم




موضوع مطلب :
چهارشنبه 90 مرداد 19 :: 5:53 صبح ::  نویسنده : فریبرز

صد بار ازعشق توبه کردم باز نشد




موضوع مطلب :
یکشنبه 90 مرداد 16 :: 8:52 صبح ::  نویسنده : فریبرز

دراین دنیای بی مهری عشق را کجا میتوان دید

عشق  

      عشقبه صداقت گفتار صادقان

         طوفانی ترین و پر شراره ترین واژه

                             تا زبانم به عشق باز شد 

      بجای کلمات شراره آتش از زبانم بیرون جهید

      حرارت بیش از حد عشق

نکند عشق با شیطان نسبتی دیرینه دارد

      یا هرکس عاشق شود شیطان میشود

      خوشا عشق مقدس وپاک

     که در این روزها هم کم پیدا میشود

    وهم زیاد مورد تمسخر قرار میگیرد

    عشق پاک مافوق تصور من وتو میباشد

     شنیدم عاشق مجازی میگفت تب تند زود عرق میکند

     اما عشق پاک تا به خدا نرسی هنوز تبش تند است

    غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

     زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

          روسینه را چون سینه ها

          هفت آب شو از کینه ها

   وآنگه شراب عشق را پیمانه شو پیمانه شو

 به لطافت مرگ

 




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 مرداد 13 :: 9:3 صبح ::  نویسنده : فریبرز

تمام لحظه هایم پرشده با عشق

انگار دارم از  طرف معشوق کشیده میشوم

هیچ کس هم نمی تواند کمکم کند

ماه عشق بازی با معشوق کل حضرت پروردگار ماه خم شدن عاشقان در برابر معشوق به تمامی عاشقان خسته دل مبارک باد

در لحظات شیرین صحبت با خدا ما را هم فراموش نکنید

فرشته عشق




موضوع مطلب :
پنج شنبه 90 مرداد 13 :: 9:2 صبح ::  نویسنده : فریبرز

رهایی چقدر وسوسه انگیز است

رهایی از قالب تن

رهایی از دلمردگی

رهایی از قیود روزمره

رهایی از رنج دائم

رهایی دامی برای خلاصی

رهایی آرزوی یک معلول برای جدایی از قید تن

رهایی صحبت هر عاشق دلخسته

رهایی راهی برای خلاصی

رهایی فریادی در سکوت

رهایی به اوج رسیدن

رهایی رسیدن جزء به کل

رهایی دور است اما میرسم

تا رهایی از این قالب مردار چند قدمی نمانده

چند بار دیگر عشق را صدا کنم  رها خواهم شد

قطرات اشک امان رهایی را بریده

نفس در سینه حبس گشته

رهایی آخرین فرصت

رهایی جدایی از تمام غمها

رهایی یعنی عشق

عشق به خلاصی از این تن به شوقم می آورد

بالاخره رها میشوم

 با شوق به دیدار

انگار وقت رهایی را اعلام کرده بودنند ومن خواب بودم

ای لعنت به این تن خواب آلود

ای تن تا کجا باید تورا به دنبال خودم بکشم

 




موضوع مطلب :
1   2   3   >